هربار که سعی میکنم ببخشم، فکر میکنم تمام شد، راحت شدم. اما دوباره همهی خشم و نفرت برمیگردد، شاید با شدت خیلی بیشتر. حداقل حالا میدانم، بخششهای یهویی، مال همان فیلمها و داستانهاست. ما آدمهای معمولی باید جان بکنیم تا از عمقِ سیاهیِ تنفر یک اینچ کم شود...
آقای خوبیها... آقای مهربانی... برای شما مینویسم...
خسته ام از این حجم نفرت که توی سینه ام انباشته شده... کمکم کنید، نجاتم دهید، دوست دارم یکبار دیگر دنیا برایم گلستان شود، آدمها دوست داشتنی باشند و به جای خنجر، لبخند داشته باشند.
آقای من...
به حرمت این شب زیبا یاریم دهید
دوست دارم، ببخشم... رها شوم...